زندگي

 

زندگي گاه به كام است و بس است؛

زندگي گاه به نام است و كم است؛

زندگي گاه به دام است و غم است؛

چه به كام و

 چه به نام و

 چه به دام...

 زندگي معركه همت ماست...زندگي ميگذرد...

 

زندگي گاه به نان است و كفايت بكند؛

زندگي گاه به جان است و جفايت بكند‌؛

زندگي گاه به آن است و رهايت بكند؛

چه به نان

 و چه به جان

و چه به آن...

زندگي صحنه بي تابي ماست...زندگي ميگذرد...

 

زندگي گاه به راز است و ملامت بدهد؛

زندگي گاه به ساز است و سلامت بدهد؛

زندگي گاه به ناز است و جهانت بدهد؛

چه به راز

و چه به ساز

 و چه به ناز...

 زندگي لحظه بيداری ماست زندگی میگذرد.

ازت متشکرم

ازت متشکرم دیوونه‌ی من
از اینکه چشم به این دنیا گشودی
از اینکه پا تو
زندگیم گذاشتی
از اینکه پا به پام همیشه بودی

ازت ممنونم ای تنهای عاشق
که یادم دادی دستات‌و بگیرم
اجازه دادی با تو همنشین شم
تو جون دادی به این احساس پیرم

ازت متشکرم دیوونه‌ی من
ازت متشکرم دیوونه‌ی من

کسی جز تو، تو قلبم جا نمیشه
تو پای
عشق‌و به قلبم کشیدی
تونستی با بد و خوبم بسازی
تو طعم سختی‌و با من چشیدی

تو یادم دادی با چشمام بخندم
به اون روزای تلخم برنگردم
از این ناراحتم کم با تو بودم
باید زودتر تو رو پیدا می‌کردم

از این ناراحتم کم با تو بودم
شبای بی‌تو من بی‌خواب می‌شم
کسی هم‌اسم تو، هرجا که باشه
مث پروانه‌ها بی‌تاب می‌شم

ازت متشکرم دیوونه‌ی من
ازت متشکرم دیوونه‌ی من

ترانه‌سرا: یاحا کاشان

اين ترانه زيبا رو از طرف خودم و سوداي نازنينم تقديم ميكنم به همسر عزيزم به مناسبت تولدش

خداي خوبم منو ببخش

خداي خوبم ...
بخاطر تمام لحظه هايي كه منتظرم بودي و نيومدم ، منو ببخش

بخاطر تمام لحظه هايي كه منو ديدي و من نديدمت ، منو ببخش

بخاطر تمام لحظه هايي كه برام خوب خواستي و من بد كردم ، منو ببخش

بخاطر تمام لحظه هايي كه اميدت رو نا اميد كردم ، منو ببخش

بخاطر تمام لحظه هايي كه برام وقت گذاشتي و من وقت نداشتم ، منو ببخش

بخاطر تمام لحظه هايي كه تنهام نگذاشتي و من خودمو تنها ديدم

بخاطر تمام لحظه هايي كه به مهربون بودنت ، بخشنده بودنت ، آمرزنده بودنت ، بزرگ بودنت

و بودنت شك كردم ؛ منو ببخش

بخاطر تمام لحظه هايي كه اشكهام براي كسي جز تو بود

بخاطر تمام لحظه هايي كه خواهش ها و التماسام براي كسي جز تو بود

بخاطر تمام لحظه هايي كه لذتها و شادي هام براي كسي جز تو بود

منو ببخش

خداي من دلم برايت تنگ شده

من چيستم

من چیستم ؟

افسانه ای خموش در‌ آغوش صد فریب

گرد فریب خورده ای از عشوه نسیم

خشمی که خفته در پس هر درد خنده ای

رازی نهفته در دل شب های جنگلی

.

من چیستم ؟

فریادهای خشم به زنجیر بسته ای …

بهت نگاه خاطره آمیز یک جنون

زهری چکیده از بن دندان صد امید

دشنام پست قحبه ی بدکار روزگار

.

من چیستم ؟

بر جا ز کاروان سبک بار آرزو

خاکستری به راه

گم کرده مرغ دربه دری راه آشیان

اندر شب سیاه

.

من چیستم ؟

یک لکه ای زننگ به دامان زندگی

و زننگ زندگانی آلوده دامنی

یک ضحبه ی شکسته به حلقوم بی کسی

راز نگفته ای و سرود نخوانده ای

.

من چیستم ؟

.

من چیستم ؟

لبخند پر ملامت پاییزی غروب

در جستجوی شب

یک شبنم فتاده به چنگ شب حیات

گمنام و بی نشان

در آرزوی سرزدن آفتاب مرگ

امروز خيلي دلم گرفته اگه شما هم مثل من حال دلتون خرابه با اين شعر حال ميكنيد.

يار آغلادي - من آغلاديم

يارین بویون قوجاقلادیم، یار آغلادی من آغلادیم
ییغیشدی قونشولار بوتون جار آغلادی من آغلادیم
باشیندا قار قالان داغا، دانیشدیم آیرِیلیق سؤزون
بیر آه چکیب باشینداکی قار آغلادی من آغلادیم
طارمدا نار آغاجلاری منی گؤروب دانیشدیلار
بویومو زیتون اوخشادی نار آغلادی من آغلادیم
یؤرک سؤزون دئدیم تارا ,سیملر اولدو پارا- پارا
یواش- یواش سیزیلدادی , تار آغلادی من آغلادیم
دیئدیم کی حاق منیم کیدیر باشیمی جکدیلر دارا
طناب کسنده بوینومو دار آغلادی من آغلادیم
ایلیگه اسدی بیر خزان تالاندی گوللریم منیم
خبر چاتینجا بولبوله خار آغلادی من آغلادیم
«جعفریم» بویوم بالا غم سینمده قاقا- قالا
یار جانیمی آلا آلا یار آغلادی من آغلادیم.

شعر بسيار زيبا از استاد هوشنگ جعفری تقديم به شما عزيزان

 

دچار بايد بود

قشنگ یعنی چه؟

قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشكال

و عشق، تنها عشق

ترا به گرمی یك سیب می‌كند مأنوس.

و عشق، تنها عشق

مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،

مرا رساند به امكان یك پرنده شدن.

و نوش داروی اندوه؟

صدای خالص اكسیر می‌دهد این نوش.

و حال شب شده بود.

چراغ روشن بود.

و چای می خوردند.

چرا گرفته دلت، مثل آنكه تنهایی.

چقدر هم تنها!

خیال می‌كنم

دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.

دچار یعنی

عاشق.

و فكر كن كه چه تنهاست

اگر كه ماهی كوچك دچار آبی دریای بیكران باشد

چه فكر نازك غمناكی!

و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.

و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.

خوشا به حال گیاهان كه عاشق نورند

و دست منبسط نور روی شانه آنهاست

نه، وصل ممكن نیست،

همیشه فاصله‌ای هست.

اگرچه منحنی آب بالش خوبی است

برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،

همیشه فاصله‌ای هست.

دچار باید بود

و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف

حرام خواهد شد.

و عشق

سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.

و عشق

صدای فاصله‌هاست.

صدای فاصله‌هایی كه

- غرق ابهامند.

نه،

صدای فاصله‌هایی كه مثل نقره تمیزند.

و با شنیدن یك هیچ می‌شوند كدر.

همیشه عاشق تنهاست

شعري از سهراب سپهري تقديم به همسر عزيزم كه در اولين روز نامزدي اين شعر رو به من هديه كرد

محرم

دلم آتش گرفت غم دارد

بیشتر حسرت حرم دارد

کاروانی که یار کم دارد

چند بانوی محترم دارد

شده نزدیک کربلا ای وای

پیشت افتاده نیزه ها ای وای

این طرف خواب کربلا دیدن

آن طرف گرد غصه پاشیدن

این طرف کام تشنه بوسیدن

آن طرف شمر چکمه پوشیدن

اینطرف نور چشم ام بنین

آن طرف تیرهای زهرآگین

این طرف قلب پر هراس رباب

آن طرف حرمله سه شعبه جواب

این طرف شیرخواره رفته به خواب

آن طرف امر قحطي آب

با عرض پوزش از اينكه چند وقتي نبودم

پا به پای کودکی هایم بیا 
 کفش هایت را به پا کن تا به تا
 قاه قاه خنده ات را ساز کن
  باز هم با خنده ات اعجاز کن
 پا بکوب و لج کن و راضی نشو
 با کسی جز عشق همبازی نشو
  بچه های کوچه را هم کن خبر
 عاقلی را یک شب از یادت ببر
 خاله بازی کن به رسم کودکی
 با همان چادر نماز پولکی 
طعم چای و قوری گلدارمان
 لحظه های ناب بی تکرارمان
  مادری از جنس باران داشتیم
 در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
 قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
 غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
 ای شریک نان و گردو و پنیر !
 همکلاسی ! باز دستم را بگیر 
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
  آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
  حال ما را از کسی پرسیده ای؟
 مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
 حسرت پرواز داری در قفس؟
 می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
 سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
 رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست؟
 رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟ 
آسمان باورت مهتابی است ؟
 هرکجایی, شعر باران را بخوان
  ساده باش و باز هم کودک بمان
 باز باران با ترانه ، گریه کن !
 کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
 ای رفیق روز های گرم و سرد
 سادگی هایم به سویم باز گرد!

 

شعری لطیف و زیبا از دکتر مجدالدین میرفخرایی

 

دلم گرفته

دلم گرفته ای خدا

 

 مثل هوای بارونی

 

مثل دل سیاه شب

 

مثل غم زمستونی

 

 

دلم گرفته زین هوا

 

از این سکوت بی صدا

 

دلم گرفته از همه

 

از این دلای بی خدا

 

 

دلم می خواد پر بکشم

 

برم به آسمون دور 

 

اینجا همه سیاه شدن

پر از دروغ، ریا و زور

تقديم به دوستاي گلم

رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل

لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن

که این مفرح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی

در خزانه به مهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز

از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست